در تمام این سال ها، یکی از پرچالش ترین ساعت های ماهیانه ام همین بیست و چهار ساعت اول بوده است. ذهن برنامه ریزی کننده‌ی من با حالت “low power mood” این بیست و چهار ساعت کنار نمی آمد. سرعتم در همه چیز به طور پیش فرض پایین می آید؛ راه رفتن، رانندگی، غذا خوردن، حرف زدن، تایپ کردن، حتی نفس کشیدن و تپیدن قلب. حتی زمان هم آرام می گذرد. آنقدر آرام که فرصت می کنی طائر فکرت را بر بام بلند تمام اشتیاقات ضمنی و عینی پرواز دهی.

من دراز کشیده ام و از پنجره‎ی اتاقم درخت‌ها و بازی بچه‌ها و رفت و آمد آدم بزرگ‌ها را می‌بینم اما توی ذهنم کسی مشغول مرتب کردن دیتاهای کاری و تحصیلی و خانوادگی و مالی و عاطفی در قفسه‌های مربوط به خودشان -بر اساس اولویت- است. وقت حل مسئله و رسیدگی به نظرات، انتقادات و پیشنهادات قفسه ها نیست، فقط غبارگیری و ساماندهی؛ آن هم به صورت خودکار. اضطرابی که سلول های مغز و قلبم را نزدیک به یک ماه تحت فشار قرار داده بود و مجبورشان می‌کرد تند‌تر و تند‌تر و تند‌تر کار کنند ناگهان پایین می‌رود و دور تا دور رحم را چنگ می‌اندازد. در فاصله‌ی زمانی محدودی که مابین پایان فشار قبلی تا آغاز فشار جدید به بدن دست می دهد -که دقیقاً بیست و چهار ساعت می‌شود- فقط باید ناز بدنت را بخری. خوب بخوابی، نوشیدنی‌های گرم و غذاهای‌نرم و مقوی بخوری، نور و صدا را کم کنی، گوشی را از دسترس خارج کنی، لپ تاپ را خاموش کنی و کتاب نیمه باز کنار تخت خوابت را ببندی.

این خلسه‌ی دلچسب اما، می‌تواند به جنگی تمام عیار بین من بیرون و من درون تبدیل شود؛ اگر که بنا باشد این ساعات را به سیاق سایر روزهای کاری بگذرانم. نتیجه اش می شود همان ترکش‌هایی که توی کوچه و خیابان و خانه و محل کار به عالم و آدم اصابت می کند و آن‌ها هم زیر لب می‌گویند “باز پریود شد”.

 

ادامه دارد…

زنانگی (بخش دوم)
برچسب گذاری شده در:     

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *