سرم را بلند کردم دیدم وسط کوههام. من آمده بودم دو سه ساعتی پیادهروی در کوهپایه داشته باشم و برسم به دریاچهی “برم فیروز” جایی که از روی عکس سبز بود و پر از لالههای وحشی.
یزد، مقاربت اصیل خاک و آسمان
آدم تصمیم های ناگهانی نیستم ولی سفر یزد اتفاقی خارج از قائده ی همیشگی ام بود. دوازدهمین روز شیفت های فشرده ی بیمارستان خرمشهر را می گذراندم و در روزهای نامطلوب و دل آشوبی زندگی ام بودم. نمی دانم در کدام صفحه ی سفرنامه ای اینستاگرام در حال چرخیدن بودم که دلم هوایی سفری به یزد شد.