دشواری یک موهبت

دشواری یک موهبت

آدم وقتی پای عزیزانش در میان باشد، نه می‌تواند مثل یک پزشک، قوی و محکم استدلال کند نه می‌تواند به راحتی و بی‌پروایی یک انسان احساسات و هیجاناتش را بروز دهد. فقط می‌تواند برای چند دقیقه خودش را کنترل کند و بعد که به خلوت رسید، اشک بریزد و نگران شود.

تقویم زخمی یا زخمی تقویم؟

تقویم زخمی یا زخمی تقویم؟

از زمانی که بچه بودم سفرهای نوروزی را دوست نداشته‌ام. آن موقع‌ها برای این بود که خاله دایی‌هایم می‌آمدند اهواز و همه دور هم جمع بودیم؛ یا در باغ و پارکی یا همین خانه‌هایمان.عاشق دورهمی‌های خانوادگی و وقت گذراندن و

یک لحظه داغم می‌کشی یک دم به باغم می‌کشی

یک لحظه داغم می‌کشی یک دم به باغم می‌کشی

بطن جامعه عجب غیر یک دست و ناهماهنگ و ناپایدار است! تا می‌آیم از تعریف دست و پنجه ی طلایی و شفا‌بخشم کیفور شوم با تهدید درآمدن پدرم و نسبت تنگاتنگم با زباله‌ها و دزدها رو‌به‌رو می شوم. به طرفت العینی از بالای ابرهای قداست پزشکانه ام به چاه فاضلاب دزدی بی‌وجدان و قاتلی بی‌همه چیز پرتاب می‌شوم. عجب دنیای دونی…

فاصله‌ی میان دانشگاه و کلینیک

فاصله‌ی میان دانشگاه و کلینیک

روزهای اول طرح مثل اولین روزیست که در مهدکودک حاضر شده ای؛ می‌دانی که باید بازی کنی، بازی‌های زیادی هم بلدی ولی نمی‌دانی دقیقاً باید از کجا شروع کنی. در این روز نیز روپوش سفید به تن می‌کنی و با گوشی پزشکی و مهر نو و پر از جوهرت از میان بیماران نشسته در سالن انتظار عبور می‌کنی و وارد اتاقی که سر در آن نوشته شده ” اتاق پزشک” می‌شوی؛ بیمار اول وارد می‌شود و شما نمی‌دانی فکر کردن به شکایت بیمار را از کجا آغاز کنی.