با این حال من همیشه در این دوراهی بودهام. هنوز هم هستم.
زنانگی (بخش اول)
هزار سال هم که بگذرد بدن زنانه ام هر ماه شگفت زده ام می کند.
از ذوق های بی امان
ساعت 8 و 20 دقیقه است و دقیقاً سه ساعت و بیست دقیقه است که دارم سعی می کنم کارها و برنامه هایم را روی کاغذ بیاورم.
در دنیای بلند ما ساعت چند است؟
“بچه ها! میاید بریم یواشکی گل بازی کنیم؟”
اواخر 1401
بهار آمد گل نوروز نشكفت
مگر خورشيد و گل را كس چه گفته ست؟
كه اين لب بسته و آن رخ نهفته ست؟
مگر دارد بهار نورسيده
دل و جاني چو ما در خون كشيده
در بَعدها
از زمانی که شروع به فکر کردن کردم، یعنی حوالی روزهایی که داشتم به بلوغ می رسیدم، دو پاره شدن زمان برایم اتفاق افتاد؛ یکی حال که داشت رخ می داد و دیگری آن بازه ی فارغ ایده آل که مجال “بررسی و انتخاب” به من می داد.
قرار با زندگی
قرار بود فقط تلخ ننویسم. قرار نبود اصلاً ننویسم.
موضوع ویژه
تیتر کوتاه و چند کلمهای است. نه فعل دارد و نه تصویر پس زمینه. کپشن پست نیز فقط ساعت و تاریخ را ذکر کرده است و البته دو علامت تعجب جلوی کلمهی “ویژه “. اطلاع رسانی این لایو “ویژه” زحمت
به شیرینی انبه و لحن منصور ضابطیان
در توجیه تمایل شدیدی که گاهی اوقات به خوردن مادهی غذایی خاصی پیدا میکنیم یک تئوری وجود دارد تحت عنوان “nutrients deficiency theory” که معادل فارسیاش میشود تئوری کمبود ریزمغذیها. این نظریه میگوید راه برقراری ارتباط بدن با ما برای
کفشهایم
با سرعتی که به گمان خودم منطقی و ایمن بود به دیوار خوردم. دیوار فرو ریخت و من پشتش نه جهنم که کفشهایم را پیدا کردم. تا اینجا را با چه آمده بودم؟ نمیدانم. اتفاقی که افتاد مطلقاً ارتباط مستقیمی