قرار بود فقط تلخ ننویسم. قرار نبود اصلاً ننویسم.
موضوع ویژه
تیتر کوتاه و چند کلمهای است. نه فعل دارد و نه تصویر پس زمینه. کپشن پست نیز فقط ساعت و تاریخ را ذکر کرده است و البته دو علامت تعجب جلوی کلمهی “ویژه “. اطلاع رسانی این لایو “ویژه” زحمت
به شیرینی انبه و لحن منصور ضابطیان
در توجیه تمایل شدیدی که گاهی اوقات به خوردن مادهی غذایی خاصی پیدا میکنیم یک تئوری وجود دارد تحت عنوان “nutrients deficiency theory” که معادل فارسیاش میشود تئوری کمبود ریزمغذیها. این نظریه میگوید راه برقراری ارتباط بدن با ما برای
کفشهایم
با سرعتی که به گمان خودم منطقی و ایمن بود به دیوار خوردم. دیوار فرو ریخت و من پشتش نه جهنم که کفشهایم را پیدا کردم. تا اینجا را با چه آمده بودم؟ نمیدانم. اتفاقی که افتاد مطلقاً ارتباط مستقیمی
تماماً خشمگین
همزمان که در همسایهی روبه رویی و کناریاش از خانه بیرون آمدهاند و دارند روی پسرک نوجوان طبقه بالایی که کلیدش در قفل در خانهشان گیر کرده و دوستان هم سن و سالش را خبر کرده تا بیایند کمکش فریاد
امید آخرین
با گفتن “این دیگه امید آخره.” استاد من یخ کردم اما او به آرامی پلکی زد و صحبتش را با همان تون قبلی ادامه داد و انگار برایش آب از آب تکان نخورد. شاید هم از خیلی قبل میدانست که
تقویم زخمی یا زخمی تقویم؟
از زمانی که بچه بودم سفرهای نوروزی را دوست نداشتهام. آن موقعها برای این بود که خاله داییهایم میآمدند اهواز و همه دور هم جمع بودیم؛ یا در باغ و پارکی یا همین خانههایمان.عاشق دورهمیهای خانوادگی و وقت گذراندن و
از گذر زمان
به ویدئوی دوم نوروآناتومی UBC که رسیدم حواسم از دکتر کربز پرت شد به ترم چهار دورهی پزشکی؛ همان زمانی که برای اولین بار با دنیای عجیب و غریب مغز آشنا شدم و آناتومی و فیزیولوژی هوشمندش عمیقاً شگفتزدهام کرد؛
اولین بار کوه
سرم را بلند کردم دیدم وسط کوههام. من آمده بودم دو سه ساعتی پیادهروی در کوهپایه داشته باشم و برسم به دریاچهی “برم فیروز” جایی که از روی عکس سبز بود و پر از لالههای وحشی.
خیابانهای شیراز خود طبیعت است
تصور کنید در مسیرتان برای رسیدن به نانوایی سر کوچه از کنار درختی با شکوفههای سفید رد میشوید. یا در ترافیک در لاین چسبیده به جدول بین دو بلوار هستید و شکوفههای ارغوانی چسبیدهاند به شیشهی ماشینتان. این تازه اسفند